"شهادت" را بايد عيد "وصل" دانست و "شهيدان" را "واصلان" ناميد.
شهادت، نزديك‌ترين راه براي طي مسير كمال و حضور در محفل جانان است، و شهيدان در اين محفل جاودان شراب وصال از دست يار مي‌گيرند و لذت قرب و حضور درك مي‌كنند و از رزق و روزي‌هاي خاص حضرت محبوب بهره‌ها دارند.
اين مقام و بهره وري از رزق الهي، در متن قرآن و با سخن وحي اين گونه بيان شده است: "هرگز مپنداريد شهيدان مرده اند، كه زنده به حيات ابدي‌اند و در نزد خدا از رزق خاص برخوردارند".
و راستي چقدر فاصله است بين اين "حقيقت" و آنچه در تصور برخي از افراد درباره شهيدان تثبيت شده است و به همين دليل است علت اين كلام الهي كه مي‌فرمايد: "شما مردم از درك و فهم زنده بودن شهيدان عاجزيد."
حيات شهيدان، در جوار حضرت معشوق و رزق و روزي آنان در ضيافتگاه حضرت محبوب و با درك لذت حضور و صرف شراب طهور و مشاهده جلوه‌هاي نور مي‌باشد.
اگر تراوشات قلم حضرت امام خميني بر اوراق را مرور كنيم و زيبايي‌هاي تعابير و واژه‌هاي آن را در لابلاي سطور به تفكر گذاريم، در مي‌يابيم كه آن پيشواي بزرگ الهي كه خود در مقامات عشق و عرفان و قرب و وصل قرار داشت و لذت انس و حضور را در عالي‌ترين مراتب درك كرده بود، شهادت را براي شهيدان عيد وصال مي‌دانند و شهيدان را واصلان به درگاه حضرت معبود مي‌نامند.
تعابير و عبارات زيباي امام خميني در اين باره فراوان هستند و ما در روزهاي پاياني سال كه سخن از عيد و بهار است، برخي را درباره عيد و بهار شهيدان برمي گزينيم و به تعمق و درس و پيام گيري در مي‌آوريم. باشد كه خداوند متعال ما را نيز با "شهادت" ببرد و با صف شهيدان در محفل قرب خويش در آورد.متن کامل در ادامه مطلب

منبع:روزنامه جمهوری اسلامی


ادامه مطلب
+ جوان اندیمشکی در شنبه ۲۰ اسفند ۱۳۹۰ -- 12:41 |
 

اشاره
این دست نوشته‏ها حکایت رادمردی است که دو خصلت سکوت و عشق در او موج می‏زد.
توان نوشتن مقدمه‏ای در وصف او و کارم را ندارم، اما به ناتوانی خود و قلم و فقر واژه‏هایم اعتراف دارم.
در صددم که به باور خود بنشانم که نسیم یاد مسعود، نجیبانه در گوشه باغ خاطرات، یاد لطیفی را بر پرچین کهکشان روزگار، به رسایی یک تاریخ پاس می‏دارد.
مسعود اکبری، نام پر آوازه‌ای در سرزمین خاکریز اول دفاع مقدس خوزستان یعنی اندیمشک است. او متولد این شهر بود ولی زادگاه پدری‌اش شهمیرزاد سمنان بود. با شروع جنگ اول راهی جبهه‌ها شد و در هر عملیاتی شاهکار می‌کرد. او در عملیات والفجر هشت به عنوان فرمانده گروهان ویژه غواص فتح از عرض اروند گذشت و در یک درگیری جانانه با عراقی‌ها در اوایل درگیری زخمی شد و به علت سرما و عدم امکانات جهت انتقال به عقب به شهادت رسید.
باران


ستاره من!
قرار است از تو و برای تو بنویسم!
چقدر مشکل است از بودن با تو نوشت، توئی که همیشه در گرماگرم عملیات‌ها، با حنجره‌ات آواز بهار را می‏شنیدم.
لااقل تو حرفی بزن، چیزی بگو. از آن همه شکوه که در مناجات شرقی احساس خود داشتی برایم بخوان.
ترا خدا رحم کن و حرفی بزن، باور کن سکوت مرثیه اندوهناکی است. با من بگو، افق‌های دلتنگی تو در کدامین سوست؟
مسعود من!
قبول کن من و تو هر دو دلتنگیم و تو باید شکستن در حضور بی‏نهایت هستی را به من تعلیم دهی.
کم کم دارد باورم می‏شود که چشم من و فهم نگاه تو! هرگز!
آسمان را ورق می‏زنم، دنبال ستاره گمشده‏ام می‏گردم.
می‏گویند اگر کسی بمیرد ستاره‏ای از آسمان، جدا می‏شود و به زمین می‏افتد، ولی آن شب سرد وقتی در کناره‌ی اروند تو در اوج غربت و درد شهید شدی، ستاره‏ای بودی که بر سینه آسمان درخشیدی.
چگونه تو را مکتوب کنم؟ نمی‏توان در لابلای هزاران هزار پرواز قلم، ردّی از عبور تو جست.
مرا ببخش اگر با پاره‏های تنت، شعر می‏گویم و اگر گل‏های زخمت را در باغچه‏ی یادت می‏کارم! بر من مگیر ای شاپرکم!
چگونه می‏توان از آن دوران سرود و نوشت؟ آن دورانی که اگر بر شانه کسی تیری می‏خورد، شانه‏ای بود تا شتاب کند و در انتظار زخم عشق، پیشاپیش قافله بایستد.
یاد داری آن لحظاتی که حادثه در راه بود و مردانی صبور از قبیله سکوت و صلابت
بر سجاده خاک پیشانی خضوع و نجابت می‏نهادند و می‏دانستند که عشق از دیر باز نامشان را در ابریشم سرنوشتی محتوم پیچیده.
شب عملیات بدر چه‌قدر به سختی گذشت. چه‌قدر گلوله آرپی‏جی شلیک کردی که خون از گوش‌هایت بیرون زد و من غرق اشک و آه از این صحنه!
یاد داری که وقتی برای شهید احمد نونچی در کنار رودخانه دجله گریه می‏کردم شیرین گفتی، عزیز دلم، این صدای گریه تو نیست نگاه کن آسمان هم گریه می‏کند و من اندیشه می‏کردم که در این اشک‌ریز که آسمان هم واگویه می‏خواند و زانوی غم بغل گرفته، چگونه نگرم که تو خود درخشنده‏تر از خورشید بودی.

 بر گرفته از : سایت حاج آقا بهداروند


ادامه مطلب
+ جوان اندیمشکی در چهارشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۰ -- 0:34 |