زندگينا مه شهيد قاسم صارميان
شهيد قاسم صارميان در سال 1345 در خانوادهاي مذهبي و مسلمان به دنيا آمد او از همان اوان كودكي پدر خود را از دست داد واز نعمت پدر محروم شد . در دوران مدرسه با معلمين واولياي مدرسه رابطه اي خوب وصميمي داشت ودانش آموزي كوشا در مدرسه بود . اوقات فراغتش را بيشتر در بسيج ومسجد بود .
اخلاق و رفتار بسيار خوبي داشت وهيچ كس از او آزار نميديد . شهيد صارميان هم درس ميخواند وهم برا ي ابرار معاش جوشكاري ميكرد وكمك خرج خانواده بود . هميشه كارهاي شخصي اش را خود انجام ميداد وحتي لباسهايش را خود مي شست .
قبل از انقلاب در تظاهراتها همپاي مردم ودوشادوش آنان در صف اول جهاد ومبارزه بود ، امام راهمچون پدري پير ومهربان دوست داشت .پس از شروع جنگ راهي جبهه هاي نبرد حق عليه باطل شد تا به فرمان پير مرشدش پاسخ گفته باشد. در جبهه آرپي چي زن بود ودر صف اول عاشقان . سرانجام اين بزرگوار در عمليات رمضان در سال 1361 در حاليكه تنها 16 سال از عمر شريفش ميگذشت با فرياد يا حسين (ع) به شهادت رسيد وپيكر پاك ومطهرش پس از 14 سال در سال 1375 به ميهن وآغوش شهرش انديمشك باز گشت ودر ميان جمعيت انبوهي از مردم شهيد پرور انديمشك به خاك سپرده شد

نامهاي از شهيد قاسم صارميان
سلام بر خانوادة عزيزم اميدوارم كه حال شما خوب باشد . و اگر حال شما خوب باشد . در اين جا حال من بهتر از خانواده شما است . اميدوارم آن نامة اولي بدست شمار رسيده باشد . امروز كه اين نامه را مينويسم همة وسايلم را گرفتهام و اين شاالله تا بعد از ظهر ما در جبهه هستيم . از آن موقعهاي كه به جبهه اعزام شدم ، ما را به پادگان آموزشی و تا حالا تمام دورهها را ديدهايم و امروز كه اين نامه را مينويسم ميخواهيم به خط اول اعزام شويم كه تا دو سه شب آينده حملهاي در پيش است و ما در آن حمله شركت داريم به مادرم بگو كه ناراحت من نباشد ما خيلي جاي راحتي داريم ما را قسمت نگهباني كردهاند و من و چند نفر ديگر قسمت اركان هستم . اركان يعني بردن مجروح و حمل شهيد و تخلية اسرا و حمل مهمات و تداركات است كه ما پشت جبهه هستيم و موقعهاي به خانه بر ميگردم كه پايم به خاك بعثي بصره به خورد راستي فرمانده حمله را تا رود خانة دجله طرح ريزي كردهاند گمانم رودخانهاي كه حضرت عباس ميخواست مشكل آب را از آن پر كند كه دشمنان مشك را سوراخ كرد . و نگذاشتند كه آب به ياران برساند حالا ما آن رود خانه را روي مسلمانان باز ميكنيم تا از آشاميدن آب سير شوند راستي دو تا از رفقاي منوچهر هم در اين حمله هستند . كه وقتي وارد شدند سراغ مرا ميگرفتند آنها را ديدم و خيلي خوشحال شدم سلام مرا به مادرم و تمام افراد خانواده برسانيد .
خداحافظ به اميد ديدار – دوستار شما قاسم صارميان


