مسعود متولد 1342 خورشیدی در یکی از شهرستانهای شمال کشور بود و با توجه به شغل پدرش که کارمند راه اهن بود به اندیمشک نقل مکان کردند.وی در دوران کودکی بسیار کم حرف و یاور مظلومان و محرمان بود واندک پس اندازش را به مستضعفان هدیه می داد. پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی تولد جدیدی برای مسعود و مسعودهای انقلاب شکل گرفت. در همان آغاز جنگ تحمیلی به سمت فرماندهی یکی از پایگاههای مقاومت شهری منصوب می شود، علاوه بر آن کتابخانه حسینیه امام خمینی(ره) شهرستان اندیمشک را فعال می نماید تا دوستداران علم و ادب را سیراب کند.در همین ایام نخستین بار به عنوان نیروی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی اندیمشک عازم خرمشهر می شود و مـأوای شهید مسعود قادری همان سنگرهایی است که نماز شبش را بر پا می ساخت وی از همان سال 59تا 62 که زمان شهادتش بود در چندین عملیات  از جمله فتح المبین حضور جدی داشت آنگاه به دوره فرماندهی به تهران رفته و پس از بازگشت به فرماندهی یکی از گروهانها منصوب می شود. از آنجا که شهید انسانی شجاع و مقاوم و حامی خط سرخ ولایت بود و عاشق ائمه علیه السلام بود سر انجام به دیار معبود خود شتافت و در تاریخ 6/6/1362 در محل پاسگاه زید به شرف شهادت نائل آمد.

 وصیت نامه شهید مسعود قادری

ای کاش توانایی آن را داشتم تا حقیقت آشکاری را که شاید خیلی از ما به آن اطمینان داریم برای آنان که هنوز شک دارند و آنها که این حقیقت را دروغ می پندارند روشن کنم امیدوارم مرا ببخشید که ریز نوشته ام و ورق کمتری استفاده کرده ام چون نمی خواهم در ورق اسراف کنم من چیزی ندارم که بگویم . فقط می توانم از علی علیه السلام بگویم و بس و دیگر نمی خواهم سخن به درازا بکشد تا شاید خدای نکرده شما خسته کنم و بدون مقدمه آغاز می کنم: علی علیه السلام در آخرین لحظات عمر با برکتش مع الوصف از موعظه خود داری نفرمود و جملات جالبی فرمود که همه از مرگ فرار می کنند ولی عافیت به آن میرسند . هر کس سعی می کند که نمیرد ولی فایده ندارد و عافیت این زندگی مرگ است با تمام تلاشهای که انسان برای زنده ماندن می کند اما فایده ای ندارد. آنگاه فرمود: من دیروز با شما بودم یعنی مثل شما به مسجد می آمدم، نماز می خواندم، سخنرانی می کردم، امروز اسباب عبرت شما هستم، بستری شده ام. ای بدنهای سالم نگاه به فرق سر علی علیه السلام بکنید و عبرت بگیرید. دست علی علیه السلام از اثر زهر ، دیگر نمی تواند تکان بخورد. همان دستی که در قلعه خیبر را که چهل پهلوان به زحمت باز و بسته اش می کردند از جا کندو تا چهل قدم پرتاب کرد.همان دستی که در جنگ خندق عمر بن عبدود را کشت، همان دستی که  درب قلعه را روی دست گرفت و لشگریان از روی آن گذشتند حالا برای شما عبرت است. فردا نیز از میان شما خواهم رفت. جنازه ام را به خاک می سپارند،این دستها و چاها را در کفن می پیچند . ای دستها سالم ، با این دستها مال کسی را نبرید وبه کسی ستم روا ندارید شما هم ای دوستان علی علیه السلام نه بارکش باشید نه بار گذار،ای پدران، مادران، برادران و خواهران شما هم چنین روزی در پیش دارید آنگاه فرمودند: چند روزی با شما رفیق بودم اینک روحم به عالم اعلی می رود و بدنم بدون جان می ماند باید این بدن بدون روح برای شما موعظه باشد. من که مردم باید مردنم برای شما پند باشد یعنی شما هم همین طور خواهید شد و چنین روزی در پیش خواهید داشت این بدن چه بود و حال چه هست و فردا چه خواهد شد؟ آری همه ما خواهیم رفت و این را بدانید هر کسی به اندازه ذره ای کار نیک یا بد کرده باشد سزای آنرا می بیند و بالاخره این دنیا جای ماندن نیست و باید کوله را بست و رفت و امیدوارم جسدم اینرا به شما بفهماند و در آخر از پدر و مادرم و خواهر و برادرانم می خواهم به نماز و دعا ارزش زیاد قائل شوند و زندگیشان را بر پای اسلام بنا کنند.

+ جوان اندیمشکی در دوشنبه ۱۶ دی ۱۳۸۷ -- 21:2 |