مادرش می گوید: از جبهه به اتفاق یکی از دوستانش 10روز مرخصی گرفته بود تا به پابوس امام رضا (ع) برود. بعد از خدا حافظی و رهسپار شدن، دو روز بعد برگشت با تعجب و اضطراب علت را جویا شدم، گفت:« مادر من ودوستم به تهران که رسیدیم وقتی خبر انفجار دفتر نخست وزیری و شهادت شهیدان رجائی و باهنر را شنیدیم با هم عهد بستیم که سریعا به جبهه بر گردیم و انتقام این خونهای بناحق ریخته را در میدان کارزار بگیریم، لذا از راه دور علیرغم اینکه دلهایمان بسیار مشتاق زیارت آقا بود، عذر خواهی کردیم و سراسیمه برگشتیم»

سر انجام شهید در تاریخ  28/6/60 درست بیست روز بعد از این ماجرا پیمانش را با خون آذین بست و کربلایی شد

مادرش می گفت: اعزام آخرش ، قبل از حرکت و خداحافظی  آمده و روبروی من نشست و گفت« مادر راستی یکی که خیلی خیلی او را دوست داری از تو هدیه ای می خواهد به او می دهی؟» گفتمش: خوب بگو ببینم آن کیست؟ گفت، اول باید قول بدهی هر چه را که می خواهد به او می دهی یا نه؟ بعد اسمش را برایت خواهم گفت.

این موضوع چندین بار بین ما تکرار شد تا گفتم:اگر واقعا کسی است که این قدر که تو می گویی من دوستش دارم باشد، اگر جان نیز بخواهد دریغ نمی کنم، و او به آرامی گفت: « مادر عزیز! آن خدای منان است که مرا از تو هدیه می خواهد» این سخن، به یکباره مرا بر زمین میخکوب کرد و لحظه ای بعد که بر عواطفم چیره شدم،گفتم: مادر امیدوارم که در مرحله اول پیروز باشید،ودر نهایت نیز «انالله و اناالیه راجعون» و قطرات اشکم لحظه وداعمان را نورانی تر کرد.چند روز بعد از این ماجرا شهید محمد علی چیتگر این هدیه الهی رستگار شد

 قسمتی از وصیت نامه شهید محمد علی چیتگر

پیام من به امت قهرمان ایران این است که این انقلاب را حفظ کنند و به ندای پیامبر گونه رهبرمان لبیک گویند و دست دشمنان اسلام را کوتاه کنند و سخن دیگر من با این منافقان است که فکر نکنند با ترور شخصیتها میتوانند خللی در ایمان مردم به انقلاب و امام بوجود بیاورند و همانطور که می بینید مردم  چگونه در راهپیمائی ها فریاد مرگ بر منافقین سر میدادند و هر روز نسبت به روز پیش صفوف آنها فشرده تر است ولی  آنها کور و این ملت را نمی بینند و در اینجا سخنم را تمام می کنم.

+ جوان اندیمشکی در یکشنبه ۱ شهریور ۱۳۸۸ -- 6:47 |