زندگينامه طلبه شهيد مسعود صالح فر
فرمانده شهيد ، طلبه پاكباز و بسيجي شهيد مسعود صالحفر در نوروز سال 1340 در انديمشك متولد شد در سالهاي نوجواني كه مصادف با حركت شكوهمند و خيزش الهي امت اسلامي به هدايت ناخداي سترگ انقلاب ، روح خدا بود ، شهيد مسعود ، با ايمان و اشتياق شگرف ، همچون قطره اي در اقيانوس متلاطم حركت اسلامي گم مي شد . او فراتر از انتظار ، همراه با جمعي از همدلان صميمي ، به طراحي برنامه ها و فعاليتهاي بزرگ مي پرداختند و در همين كوششها و پويش ها بود كه ورزيده تر ، آبديده تر و ساخته تر مي شد و براي امور خطيرتر ، آماده تر .
پس از پيروزي انقلاب مقدس اسلامي و با شروع جنگ تحميلي در آستانۀ نوزده سالگي ، مسعود حوزه و جبهه را با هم آغاز كرد . در همان نخستين روزهاي جنگ در فعاليتهاي فرهنگي جهاد سازندگي فعاليت داشت . هنوز جنگ آغاز نشده بود كه مسعود جوان هر بار با كوله باري از كتاب و ساير امكانات فرهنگي به دور دست ترين روستاها مي شتافت و همچون نگيني در حلقۀ نگاه مشتاق كودكان روستا ، نور عشق و ايمان و قرآن و اهل بيت را در قلبشان مي افشاند .
پس از فعاليتهاي ابتدايي تبليغاتي و تداركاتي در آغاز جنگ به قم شتافت و شش ماه پس از شروع جنگ و شروع مطالعات حوزوي به جبهه كرخه نور شتافت و حدود شش ماه بي وقفه در آنجا به پرورش نيروها و فعاليتهاي اساسي جبهه پرداخت . شهيد مسعود بي تاب و بي قرار از اين جبهه به آن جبهه گام مي نهاد و در هر جا بذر شور و ايمان و حركت مي افشاند . در عمليات بزرگ و گسترده فتح المبين همگام با حماسه سازان به ثبت و ضبط تصويري لحظه هاي پرشكوه حماسه پرداخت كه آن فيلمها گويا و ترجمان شهادت ، شجاعت ، دقت و ذوق و هنرمندي اوست در نگاه او هميشه بي قراري شهادت موج مي زد . پشت آن نگاه معصوم و صميمي ، دو پرنده ، سمت آبي ترين قسمت آسمان را جستجو مي كرد در نهايت و بدايت كلامش اشتياق شهادت نشسته بود . وقتي حرف مي زد حس مي كردي با مسافري مهاجر كه از خاك سر فتح افلاك دارد روبرو نشسته اي سرانجام لحظۀ موعود فرا رسيد .
مسعود از قم به جانب جبهه شتافت و آن روز 20/11/1362 پرشكوه ترين و دلپذيرترين روز زندگيش بود كمي پيش از اين دلتنگي تمام وجودش را پر كرده بود مي گفت رنج ماندن شعله بر استخوانم مي زند . چقدر دريغ و ننگ است كه همگان بروند و تو از كاروان تنها غباري در چشم و حسرتي در دل داشته باشي . عمليات خيبر آغاز شد و فرصت پرواز و ديدار يار نيز ، در شيار طلايه ، مسعود در جستجوي طلاي ديدار لقاي بي پردۀ محبوب لحظه شماري مي كرد و ناگهان در آتش و خون ، در بارش سرب و آهن در گدازه هاي مداوم ، مسعود نرم و آرام بر خاك سجده كرد و در تبسم پايان ، چشم در چشم خدا ، سر بر زانوي مهربان مولا ، بال در بال فرشتگان همۀ آسمان را به ميهماني عطر منتشر جانش برد .
برخي ويژگيهای اخلاقي شهيد
* مسعود به نماز اول وقت و جماعت بسيار مقيد بود . بدون استثنا هميشه قبل از اذان مغرب در مسجد حضور داشت و در ماه مبارك رمضان كه نماز صبح به جماعت خوانده مي شد قبل از اذان در صف جماعت حضور داشت .
* خود غيبت افراد را روا نمي دانست و حتي در جمع اجازه نمي داد از كسي بدگويي و يا غيبت شود .
* مسعود خونگرم و مردم دار بود هم به مسايل معنوي اهميت مي داد و هم به تفريح و هم به خانواده ، شور و گرمي و نشاط و بشاشيت در برخورد با خانواده و دوستان از ويژگيهاي بارز او بود . محفل دوستان با وجود او گرم و پرشور و صميمي مي شد .
* مسعود دلسوز و كارگشا بود . بي آنكه هيچكس حتي خانواده اش بدانند به محرومين كمك مي كرد و چون برقكار بسيار ماهري بود به خانواده هاي بي بضاعت مي رفت و براي آنها به رايگان برقكاري و كار ساختماني مي كرد .
* مسعود هميشه در پي جذب و هدايت عناصر فريب خورده و قربانيان تبليغات گروهكها بود . تبحر و مهارت عجيبي در جذب اين افراد داشت . برخي از اين نيروها را كه محصول جاذبه رفتاري او بودند بعدها در جبهه و در جمع شهدا مي يافتيم .