
زندگينامه شهيد رحيم شيخ آزادی
در يكي از روزهاي سال 1344 در منطقه قلعه رزه از توابع بخش الوار گرمسيري شهرستان انديمشك در يك خانواده ساده و مذهبي كودكي ديده به جهان گشود . اقوام نزديك وقتي كه فهميدند كه كودك پسر است . براي عرض تبريك و نامگذاري به خانة آنها رفتند و يكي از نامهاي مقدس خدا را بر روي اين كودك نهادند . رحيم دوران كودكي خود را با برادرانش و همسالان خود سپري كرد . او بسيار رئوف و مهربان و دلسوز و خيلي با ادب و آرام بود .كودكي با هوش و ممتاز بود . از اين جهت مورد علاقة معلمين خود بود . زماني كه در دوران نوجواني خود قرار گرفت با نماز و احكام اسلامي آشنا شد و علاقة خاصي به ائمه اطهار داشت . در كنار تحصيلش به ديگران كمك ميكرد او جواني زحمتكش و دلسوز بود . و هيچ كس از او دلخور و ناراحت نبود و همه از او راضي و خشنود بودند و در زماني كه فساد گريبانگير جوانان بود . او هرگز به مفاسد اخلاقي و آلوده نگشته و همواره با قلب پاك و ايماني راسخ در راه خدا گام بر ميداشت . با كساني كه با دين اسلام مخالف بودند به شدت برخورد ميكرد با شروع جنگ تحميلي تاثرات عميقي بر روي او گذاشته شد و هر بار كه مي خواست به جبهه برود ، مشكلاتي سد راه او مي شد . بعد از يكسال كه از شروع جنگ مي گذشت ، دوباره به مدرسه رفت و در دبیرستان شريعتي. در طول سال تحصيلي بيشتر به جبهه و آوارگان جنگي فكر مي كرد، او هميشه براي كمك به جنگ زدگان آماه بودو با اين روحيه بود كه هنوز سن و خدمت سربازي او نرسيده بود و در همان سن و سال كم غسل شهادت گرفت و به جبهه حق عليه باطل رفت او باكي از دشمن نداشت و هميشه آرزويي بزرگ او اين بود كه در راه خدا و براي مملكت و جامعه اسلامي شهيد شود و هميشه سفارش او اين بود كه نگذاريم دشمنان بر ما غلبه كنند و جوانان را به انحرافات اخلاقي بكشاند در زماني كه دشمن به خواري و ذلت رسيد در يك عمليات چريكي در تاريخ 2/1/61در منطقه چنانه (دشت عباس) در عمليات فتح المبين بر اثر شليك تير يكي از بعثيهاي ديو صفت اين جوان پاك و روحاني به آرزوي خود رسيد و به درجه رفيع شهادت نائل آمد .
وصيت نامه شهيد رحيم شيخ آزادی
سلام بر پدر و مادران و برادران و خواهر كوچو لو ، اكنون پدر اين آخرين سلام است كه موقع حمله داريم و به جبهه مي رويم و شايد هم آخرين وصيت ، پدر از شما مي خواهم كه به برادرها و مادرانم و خواهر كوچكم بگوئيد كه گريه نكنند بخدا خيلي دوست دارم كه پدر جان گريه نكني و از تو خواهش مي كنم كه تمام مردم را خوشحال بكني و هركس كه از من رنجي يا كار اشتباهي ديده است از آنها عذر بخواهي. پدر عزيز تا مي تواني مردم را نگذار گريه كنند چرا اگر گريه كنند مانند اين است كه من را دارند زجر مي دهند خلاصه پدر عزيزم مرا خودت بايد ببخشي كه از تو اجازه نگرفتهام يعني اجازه گرفتم ولي آن موقع كه مي خواستم بروم جبهه تو را نديدم و از تو خيلي معذرت مي خواهم . چرا براي اينكه ما هم در اين اسلام بايد شهيد بدهيم براي اينكه شهيد شدن در راه امام خميني ، امامي كه حتي ميليونها ميليونها نفر براي آن تظاهرات كردند واو را به ايران آوردند بخدا نمي دانم چه بگويم و چه بنويسم ديگر مرا بايد ببخشيد .و اما مادران از شما يك خواهش دارم كه سعي كنيد به مردم بگوئيد الهي شكر ، الهي شكر كه ماهم يك شهيد داديم و اگر از من چيز بدي ديده ايد مرا بايد ببخشيد . اما برادر كرم از تو خواهش من اين است تا مي تواني براي خود يك زندگي اسلامي و فرزندهاي انقلابي بوجود بياوري براي اينكه دنباله روي ما آنها هستند . از تو خواهش مي كنم مرا ببخشي و اما احمد يك مسئوليت بسيار بزرگ بر دوش تو هست و آن هم اين است كه تا مي تواني نگذار پدر عزيز ما ناراحت بشود و زجر بكشد و يك كار ديگر بايد به برادرها درس مكتبي بدهي و آنها را مكتبي بزرگ كني احمد بخدا آن روز كه تو گفتي نرو نميداني چقدر خوشحال شدم چرا براي اينكه مي دانستم كه شهيد مي شوم، شهيد مي شوم . قرآن مي فرمايد آنها كه در جبهه حق عليه باطل نمي ميرند آخر در خانه يا جاي ديگر خواهند مرد و آنهم براي خدا ارزشي است .والسلام رحيم شيخ آزادي


