خاطرات عملیات والفجر مقدماتی قسمت ۱ و ۲ و ۳

 نگارنده: عبدالرحیم پارسافرد    

گروهان را جمعی از مستان دلداده تشکیل داده بودند، نیروهایی زبده، با اخلاص و دوست داشتنی از شهرستان هم جوارمان اندیمشک، که در میان آنها گل های خوشبویی مانند شهید عزیز مسعود اکبری، شهید خوانساری، پیشکسوت عزیز علی آقا جمالی فر فرمانده با اخلاص سپاه ناحیه شوش و اندیمشک، دوست با وفا رحیم چگله، علی آقا قربانی، سردارعباس عیدی، محجوب سفر کرده محمد یوسفی، شهید علی طاهری و……گروهان را همراهی می کردند .

4850

منطقه ای که به ما داده شده بود تا حدی بحرانی و عمل کردن در آن نقطه مشکلاتی را به همراه داشت، احساس می کردیم که برای نیروها، گردابی سخت بوجود خواهد آمد و امکان وجود تلفات زیاد در آنجا بسیار محتمل بود. موضوع را با فرمانده ی گردان مطرح کردیم، دیدیم که خود آقای حداد نیز به این مسئله وقوف کاملی دارد ولی از آنجایی که ایشان فردی بسیار مقید بود گفت: بالاخره تکلیفی است که باید انجام بشود ما که برای خودمان جنگ نمی کنیم، هرچند که آن طرح نیز بار دیگرعوض شد ومقداری ملایم ترگردید ولی این بار نیز مانند مراحل قبلی، فرماندهان گروهان ها مجددا نسبت به توجیه عناصرگروهان وفرمانده دسته ها اقدام کردند ،موقعی که داشتم فرماندهان دسته را توجیه می کردم شهید حسن با همه خوشرویی و خوش اخلاقی ای که داشت و با خنده ای همراه با صلابت گفت: مش رحیم اینجا که یک مثلث مرگ است. صداقت امر اینکه من دوست نداشتم قسمت مشکل کالک را با نیروها و فرمانده دسته ها مطرح کنم فلذا از آن صحبتی نکرده بودم. ولی حسن با تیز بینی خاص خود مو را از ماست کالک بیرون کشید و در جلسه توجیهی مطرح کرد، چاره ای نداشتم، من نیز مانند فرمانده ی گردان اعلام کردم که عمل کردن در این نقطه این مشکل را دارد ولی ما بدنبال اجرای تکلیف هستیم و نه گرفتن نتیجه و در عین حال با اشاره ای که به حسن کردم او را از ادامه دادن حرفش منصرف کردم، نکته جالبی که وجود داشت اطلاع کامل عزیزان حاضر در جلسه از وجود کار در نقطه خطرناک منطقه عملیاتی بود و با این وجود بدلیل احساس دین وادای تکلیف نقشه جدید را پذیرفته و برای اقدام آماده بودند.

مرحله ی آخری که تغییرات در نقشه ها و کالک ها بوجود آمد و تاییدیه عملیات داده شده بود بنا گردید که فرماندهان گروهان ها و دسته ها برای توجیه نهایی توسط مسئولین اطلاعات گردان که در راس آنها شهید سرافراز محمد رضا ترابی قرار داشت به خط مقدم برویم. ادامه دارد….

                                              متن کامل در ادامه مطلب :

بر گرفته از سایت وزین رایحه rayehe5.ir

                                                مشاهده عکسها 


ادامه مطلب
+ جوان اندیمشکی در جمعه ۱۸ بهمن ۱۳۹۲ -- 0:33 |

زندگينامه شهيد محمد جواد گرامی مقدم

شهيد محمد جواد گرامی مقدم در سال 1339 در شهرستان انديمشك در خانواده‏اي متدين ديده به جهان گشود . وي از همان دوران كودكي تحت تربيت صحيح پدرش قرار گرفت .

چون مادرش فوت كرده بود . هنگامي كه از مادر صحبت به ميان مي‏آمد ، اشك در چشمانش حلقه مي‏زد . بخاطر همين تمام محبتش را نثار پدر پيرش مي‏كرد . ايشان نسبت به ديگر برادران صبورتر و آرامتر و مقداري خجالتي‏تر بود  . در ميان مردم به نجابت معروف بود . و همه كساني كه با او آشنايي داشتند . به او اطمينان كامل داشتند .

شهيد محمد جواد گرامی مقدم

 شهيد در زمان انقلاب كتابهاي مذهبي را تهيه مي‏كرد . و مي‏خواند و در راهپيمائيها شركت مي‏كرد . وقتي امام دستور داد سربازها سربازخانه‏ها را ترك كنند . سرباز بود . و شبانه فرار كرد . و به خانه برگشت . تحصيلاتش را تا چهارم نظري ادامه داده بود . او با مخالفين اسلام و انقلاب به شدت برخورد مي‏كرد . با افراد مغرض و معاند دشمن بود . عكس‏العمل ايشان در برابر مشكلات چون كوه استوار و مقاوم بود . وي فعاليت‏هاي اجتماعي خود را در مساجد و پخش اعلاميه‏هاي امام آغاز كرد . تابع محض ولايت فقيه بود . وي 20 ساله بود ، كه از طرف بسيج به جبهه اعزام شد ايشان مهندسي رزمي در گروه تخريب خدمت مي‏كرد . محمد جواد سرانجام در تاريخ 61  در عمليات بيت المقدس در شهر خرمشهر به درجه رفيع شهادت رسيد .

مشاهده عکسها                 مشاهده کلیپی از عکسهای وبلاک شهدای اندیمشک و دیگر عکس شهدا - گلیک نمائید

+ جوان اندیمشکی در سه شنبه ۱ بهمن ۱۳۹۲ -- 0:17 |