شهيد مهدي حسين زاده

صبح چهارشنبه اول مردادماه سال يکهزار و سيصد و چهل و هشت هجري شمسي ديده به جهان گشود زاده «حسين» بود و عاشق «مهدي»
کودکي زيبا و خندان، تحفه خداوند به خانواده اي صادق و با نجابت بود خال سياهي نيز بر گونه راستش بود که زيبائيش را افزون مي ساخت...

مهدي عاشق مادر بود، منتظر يک فرمان و انجام دستور...

دوازدهم ارديبهشت 1362 در عمليات ظفر آفرين بيت المقدس ، عليرضا برادر مهدي نيز که جهادگري گمنام و مجاهدي جان بر کف بود حيات جاودانه يافت و به خيل شهيدان انقلاب پيوست. اين اتفاق تاثير بسيار زيادي در زندگي مهدي داشت و صفحه بزرگي از زندگي او را ورق زد...
روح بلند و عارفانه مهدي آنچنان بود که نمي توانست او را در خانه و مدرسه و يا حتي مسجد صاحب الزمان (عج الله تعالي فرجه الشريف) جاي دهد به همين دليل مهدي روانه ميدان جهاد با نفس و دشمن شد...
يک ماه پس از بازگشت مهدي از پاسگاه زيد پدرش حاج حسين حسين زاده به رحمت خدا رفت و اين آغاز يتيمي مهدي بود...
پس از رنج يتيمي ،دربدري هم آغاز شد، اينبار مهدي و خانواده اش مجبور بودند پس از اصابت گلوله به منزلشان در اردوگاه شهيد دانش زندگي کنند و اين توفيقي شد تا در آنجا به تمرين شنا بپردازد تا در اسفند سال 62 به عضويت تيپ آبي – خاکي 15 امام حسن مجتبي عليه السلام در آيد و در عمليات خيبر به مدت يک ماه در جزيره مجنون و هور الهويزه پاسدار مرزهاي انقلاب اسلامي شود...
دل بي قرار مهدي هيچ گاه در خانه آرام نگرفت، قبل از آخرين اعزام از همه فاميل و دوستان حلاليت طلبيد... 
شب 22 بهمن 64 مادرش در خواب پرنده اي زيبا و رنگين مي بيند پرنده اي که منقار نداشت و با دهانش سخن مي گفت برادر و خواهرهاي کوچک مهدي پرنده را گرفته و آن را غرق بوسه نموده بودند ، پرنده مادر را قسم مي دهد که مرا آزاد کن، مادر ميگويد مي خواهم قفسي بخرم و تو را براي شادي فرزندانم نگهدارم ، پرنده مادر را به ابوالفضل العباس عليه السلام قسم ميدهد .
مادر دست مي گشايد و او مي پرد از دستان پر مهر او...
پرنده مي پرد و بر شاخه اي که نيمي در هوا و نيمي در آب است مي نشيند ، پرنده گاهي در آب فرو مي رود و دو باره بيرون مي آيد و اين عمل چند با تکرار مي شود خوب که نگاه مي کند مي بيند پرنده هاي زيادي هستند که همه خوش رنگ و زيبا و در حال غرق شدن و مادر ناراحت از اينکه چرا چند تا از آنها را براي شادي کودکانش نگه نداشته است...                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                 
صبح مادر مي گويد:
«پسرم شهيد شده!»
( نکته اينجاست که مادر تا دو روز بعد از شهادت مهدي نميدانست او غواص است)
چند روز بعد  پيکر مهدي که در عمليات والفجر 8 (معروف به فتح فاو) به شهادت رسيده بود را در ميان سيل اشکهاي مشتاقان انقلاب اسلامي و شهادت، تشييع نموده و به خاک سپردند
وصيت نامه شهيد مهدي حسين زاده
بسم الله الرحمن الرحيم
«هو الذي انزل السکينه في قلوب المومنين»
«او کسي است که آرامش را در دلهاي مومنين قرار داد.»
به نام خداوند، به نام آن کس که جان جهانيان ، در دست اوست ، به نام او ، که ما را از نيستي نيست ، هستي بخشيد؛ و به ما نعمت بزرگ بندگي عطا فرمود.
با درود و سلام به رهبر کبير انقلاب اسلامي امام خميني رحمه الله عليه بنيانگذار و پرچمدار لا اله الا الله در سراسر جهان، و شهيدان هميشه زنده تاريخ، از صدر اسلام تا کنون .
اينجانب مهدي حسين زاده وصيت نامه ام را آغاز مي کنم:
سلام عليکم همشهريان عزيز. سلام به آشنايان و فاميل و اهل خانه.
اميدوارم که همگي در کارهايتان، در سايه لطف الهي، موفق باشيد.
اين بنده حقير گنهکار، در زندگي خود به آن موفقيتي که خواستم نرسيدم، و ضررهاي بسيار کردم.
از خانواده ام که آنها را خيلي اذيت کردم، طلب امرزش مي کنم. مخصوصا مادرم، که اين همه سالها، براي من زحمت کشيده، و من نتوانستم، يک گوشه خيلي کوچک از اين همه زحمات را، جبران کنم.
من وصيت بخصوصي ندارم که بدهم، ولي چون تکليف بر خود مي بينم اين امر واجب را؛ و هم اينکه رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم هر شب که مي خواستند بخوابند وصيت نامه ي خود را زير سر مبارکشان مي گذاشتند؛ بنابر اين چند کلمه وصيت(صحبت کوتاه) با شما دارم:
من از کسي چيزي طلب ندارم، ولي اگر کسي يا فاميلي يا آشنايي- از دور و نزديک- از من طلبي دارد، اميدورام مرا به بزرگي خود ببخشد.
همينطور خانواده خودم . از تکتک افراد حلاليت مي طلبم، تا شايد خداوند منان نظر لطفي به ما بنمايد.
ناگفته نماند که هدفم از آمدن به جبهه اين بودکه: چون اين امر را بر خود واجب ديدم، و برادران را مي ديدم، که با هزار شور و عشق به الله، به جبهه مي رفتند، و بعضي هم که لياقتش را داشتند، مي رفتند و به سيد الشهدا عليه السلام مي پيوستند .
به گفته امام امت شک نيست که همه ي ما ، بايد اين راه را برويم، و به سوي حق و سرنوشت خويش بشتابيم.
البته ما که از اين لياقت ها نداريم، ولي اگر قسمت ما کرد و اين دنياي مادي را رها کنيم، و پيش ديگر برادرانم و همين طور برادر (شهيد عليرضا حسين زاده) و پدرم(مرحوم حاج حسين حسين زاده) بروم، اميدوارم هيچ کس برايم ناراحت نشود.
از خويشاوندان و مادر عزيز مي خواهم، که برايم گريه نکند، زيرا همه امانت خدا هستيم و بايد به سوي او بازگرديم، و چه بهتر حالا که مي خواهيم برويم، با جهاد در راه خودش برويم.
اميدورام همينطور که هميشه پيرو را امام و شهيدان بوده ايد، باشيد. و از صراط خود باز نگرديد که موفقيت شما در همين است، شما در شرف امتحان هستيد.
بار ديگر از تمام آشنايان و دوست و فاميل و اهل خانواده، مخصوصاً مادر زحمتکشم- که دستش را از دور مي بوسم- حلاليت مي طلبم. ديگر عرضي ندارم، به جز سلامتي شما... ( قسمت پايين وصيت نامه خصوصي و خطاب به اهل خانواده مي باشد)
والسلام علي من اتّبع الهدي
مهدي حسين زاده  ۸/۱۱/۱۳۶۴
نويسنده: محمد گرمسيريان
 
بر گرفته از و بلاک:    http://masih555.parsiblog.com
     

مشاهده عکسها

+ جوان اندیمشکی در دوشنبه ۲۴ اسفند ۱۳۸۸ -- 0:11 |