وصيت‌ نامه‌پاسدار شهيد محمد رضا نصيري

مادر عزيزم‌ سلام‌                                                               

پس‌ از عرض‌ سلام‌ سلامتي‌ همه شما را از درگاه خداوند متعال‌ خواهانم‌ و اميدوارم‌ كه‌هميشه‌ بر خداوند متعال‌ باريتعالي‌ شاد باشيد .مادر اميدوارم‌ كه‌ سلام‌ گرم‌ مرا از فرسنگهاي‌ دور قبول‌ كني‌ از فرسنگها كه‌ هر لحظه‌ دليراني‌ بي‌ باك‌ در اثر توپ‌ وخمپاره‌ و غيره‌ دشمن‌ غاصب‌ برزمين‌ مي‌ افتند و آن‌ فرزندان‌ هم‌ مادراني‌ چون‌ شما دارند آري‌ مادر به‌ زمين‌ مي‌ افتند ولي‌ بي‌ باك‌ در راه‌ اسلام‌ و ميهن‌ خود و ناموس خود دفاع‌ مي‌ كنند ، دليراني‌ كه‌ هيچگونه‌ نمي‌ شود وصفش‌ را كرد .مادر عزيز تو هم‌ بايد صبور باشي‌ مادر مي‌ دانم‌ كه‌ تودر زندگي يك‌ لحظه‌ هم‌ خوش‌ نبودي‌ و جز توسل‌ بخدا فريادرسي‌ نداشتي‌ و تمام‌ اميد تو هم‌ به‌ من‌ بود ولي‌ من‌ هم وظيفه اي‌ بگردن‌ داشتم‌ كه‌ مي‌ بايستي‌ ادا مي‌ كردم‌ .مادر چقدر احساس‌ سبكي‌ مي‌ كنم‌ ، مادر مي‌ خواهم‌ كمي‌ از ناراحتي‌ شما را كم‌ كنم‌ كه اين‌ وصيت‌ را مي‌ نويسم‌ ، مادر طبق‌ نامه‌ اي‌ كه‌ نوشتم‌ ما دو سه‌ روز دوكوهه‌ بوديم‌ و علي‌ هم‌ بود بعد عازم‌ جبهه‌حق‌ عليه‌ باطل‌ شديم‌ مادر بخدا ديگر از اين‌ زندگي نكبت بار خسته‌ شده‌ بودم‌ بخدا سوگند اگر براي‌ وجود شما و خواهران‌ نبود بخدا از اول‌ هم اين‌ راه‌ را پيش‌ مي‌ گرفتم‌ ولي‌ چه‌ كنم‌ نتوانستم‌ ولي‌ حالا ديگر زمان‌ آزمايش‌ نهائي‌ شده‌ است‌ حالا اگر شما بي‌ من‌ شدي‌ كسي‌ كه‌ خيلي‌ بزرگتر از من‌ است‌ داري‌ و او خداي‌  بزرگ‌ است.  مادر جان‌ براي‌ من‌ ناراحت‌ نباشي‌ خود مي‌ داني‌ كه‌ مادراني‌ چون‌ شما خيلي‌ هستند ، عزيزان‌ خود را از دست‌ داده‌ اند ولي‌ بايد صبور باشيد بايد شكر خدا را كرد تقدير خداست‌ و همانطور كه‌ ما راه‌ حسين‌ را پيش‌ گرفتيم‌ شما هم‌ بايد راه زينب‌ را پيش‌ بگيريد و مانند زينب‌ يك‌ نمونه‌ باشيد مادر از قول‌ من‌ از خواهران‌ دلبندم‌ خداحافظي‌ كن‌ از تمام‌ آنها و همچنين‌ خواهر ها و بچه‌ ها را ديده‌ بوسم‌ . مادر جان‌ و بگو مرا حلال‌ كنند محبوبه‌ جان‌ و منصوره‌ جان‌ را ديده‌ بوسم‌ و آنها را دلداري‌ بده‌ كه ناراحت‌ نباشند از جانب‌ من‌ از تمام‌ خويشان‌ و آشنايان‌ خداحافظي‌ كن‌ و حلاليت‌ بطلب‌ مادر من‌ ، من‌ فقط‌ از دو چيز ناراحت‌ هستم‌ و با عقده‌ اين‌ دو چيز هم رفتم‌ يكي‌ اينكه‌ با ناراحتي‌ از شما خداحافظي‌ كردم‌ و ديگر اينكه‌ منصوره‌ جان‌ را نديدم‌ خوب‌ عيبي‌ ندارد اميدوارم‌ كه‌ آنها را در بهشت‌ ملاقات‌ كنم‌ . مادر من‌ خودم ميدانم‌ كه‌ دوري‌ از من‌ براي‌ شما مشكل‌ است‌ ولي‌ بايد طاقت‌ بياوري‌ مادر خودت ميداني‌ كه‌ چقدر سركوفت‌ جبهه‌ را به‌ من‌ زدي ولي‌ نميداني‌ كه‌ من‌ براي‌ دلبستگي‌ بدنيا به‌ جبهه‌ نمي‌ آمدم‌ بلكه‌ در فكر شما بودم و دور از شما نمي‌ توانستم‌ ولي‌ خوب‌ ديگر طاقت‌ نياوردم‌ و عازم‌ كربلا شدم. مادر جان‌ ميداني‌ كه‌ الحمد الله‌ از دنيا هيچ‌ چيز ندارم‌ و ديگر احتياجي‌ نيست‌ كه بگويم‌ ولي‌ چند چيز هست‌ كه‌ بايد بگويم‌ يكي‌ 100 تومان‌ مصالح‌ هستند كه‌ تابستان‌ ريختند دم‌ در حياط‌ و ماسه‌ را ماشيني‌ كه‌ گاراژ آن‌ پهلوي‌ مغازه‌ يعقوبي‌ است‌ و100 تومان‌ ديگر هم‌ به‌ دزفول‌ پول‌ دوا بدهكارم‌ (سم‌ استركني‌ ( و در حدود 400 تومان‌ هم از گذشته‌ بدهكار يعقوبي‌ هستم‌ بدهيد و از ايشان‌ حلاليت‌ بطلبيد خلاصه‌ مادر اگر از جيره‌ هم‌ شده‌ بده‌ كه‌ ديگر در اين‌ دنيا دير شده‌ كه‌ بگويم‌ جبران‌ مي‌ كنم‌ اميدوارم كه‌ در آن‌ دنيا بتوانم‌ جبراني‌ بكنم‌ مادر . مادر ديگر عرضي‌ ندارم‌ و براي‌ چندمين‌ بار مي‌ گويم‌ كه‌ حلالم‌ كن‌ از سر تقصيرات‌ من بگذر ميدانم‌ در زندگي‌ خيلي‌ ناراحتتان‌ كردم‌ . مادر جان‌ نامه‌ را كه‌ مينويسم‌ چهره‌ نوراني‌ شما كه‌ پر از صداقت‌ و حكايت‌ سالهاي‌ رنج‌ و مرارت‌ ميكند . اي‌ مادر چهره‌ اي كه‌ تا بوده‌ يكروز خوشي‌ بخود نديده‌ خوب‌ بندگان‌ خاص‌ همه‌ همين‌ طور هستند مادر بايد اين‌ دو روزه‌ دنيا را بگذراني‌ و از خدا غافل‌ نماني‌ اگر خوش‌ باشي‌ عبادت‌ را فراموش نكني مادر تو را به‌ خدا برايم‌ دعا كني‌ گريه‌ مكن‌ التماس‌ به‌ خدا كن‌ مادر هر چه‌ بگويم بخدا هيچ‌ نگفته‌ام از اين‌ گفتني‌ ها دل‌ نازك‌ شما را نيازارم‌ مادر و نمك روي‌ زخم‌ شما نپاشم‌ مادر من‌ كاش‌ مي‌ دانستم‌ بعد از من‌ شما و خواهرانم‌ چه‌ مي‌ كنيد ولي‌ اميدوارم‌ چون‌ خدا ياور شماست‌ مي دانم‌ كه‌ شما او را داريد كه‌ والاترين‌ كسان است‌ . مادر من،اگر جسد من‌ گيرتان‌ آمد آنرا يا در انديمشك‌ و يا اصفهان‌ جائي‌ كه‌ بتوانيد زودتر سر بزنيد بگذاريد و اگر مثل‌ شهيدان‌ ديگر كه‌ گمنامند گيرتان‌ آمد از قبر شهيدان‌ ديگر زيارت‌ كنيد به‌ جاي‌ من‌ مادر ترا بخدا اگر سر قبر من‌ آمدي‌ اشك‌ نريز و گريه‌ نكن‌ و مادر به‌ خواهرانم‌ دلداري‌ بده‌ چون‌ ناراحتي‌ آنها ناراحتي‌ من‌ است . اميدوارم‌ كه‌ هميشه‌ خداياورتان باشد.

گل‌ جوانيم‌ اگر پرپر شود                       سنگر شهادتم‌ فداي‌ ميهن‌ شود

كوچك‌ همگي‌ شما خداحافظ

محمد رضا نصيري‌

شهيد محمد رضا نصيري در تاریخ 5/1/1361 در عملیات پیروز مند فتح المبین در منطقه دشت عباس همانطوری که خود شهید در نامه اش نوشته آسمانی شد

+ جوان اندیمشکی در پنجشنبه ۱ تیر ۱۳۹۱ -- 0:43 |