"حسین" به علت علاقه زیادی که به حوزه علمیه داشت راهی شهر مقدس قم شد ودر حوره علمیه قم مشغول به تحصیل شد. مدت یکسال در حوزه علمیه قم به فعالیت خود ادامه داد تا اینکه با شروع جنگ تحمیلی  مرحله جدیدی از زندگی این شهید والامقام رقم خورد. وی با اینکه علاقه شدیدی به تحصیل در حوزه داشت ولی حضور در سنگر نبرد را در آن شرایط مقدم دانسته و به ناچار حوزه را رها نمود.

حسین در چندین عملیات شرکت جست که در یکی از عملیاتها دچار مجروحیت شدیدی شد که فرماندهان او را از ادامه حضور در عملیات منع نمودند اما او با اصرار در عملیات خیبر در منطقه طلائیه شرکت کرد و به فیض بزرگ شهادت نائل آمد. اما پیکر مهتاب گونه اش پس از یازده بهار و خزان به آرامگاه ابدی انتقال یافت و راه سرخ و ناتمامش را برادرش "شیرحسین" پیمود. او نیز در عملیات والفجر 8 به آسمان نورانی شهادت بال گشود.

پیرامون علاقه  شیر حسین به جبهه  و حضور در محفل انس برادردیگرش می گوید:من به علت اینکه چند سالی از شیرحسین کوچکتر بودم احترام خاصی برایشان قائل بودم آخرین بار که به مرخصی آمدند من از برادرم خواهش کردم که دیگر به جبهه نرود. احساسم این بود که این دیدار آخر است ولی او در جواب با چهره ای شکفته و لبخند بر لب گفت: برادر ممکن است این جنگ تمام شود و ما سهمی در آن نداشته باشیم . من به ایشان گفتم ما سهم خود را با شهادت حسین ادا کردیم ولی او پاسخ گفت: هر کس به جای خود. من به شما می گویم اگر این جنگ تمام نشد بعد از من نوبت شما است که پا در میدان بگذاری و راه شهیدان را ادامه بدهید.

بر گرفته از کتاب "نسیم صبح" از غلام عباس اسلامی پور ص122

                                                                        

+ جوان اندیمشکی در دوشنبه ۲۰ آبان ۱۳۸۷ -- 22:10 |