مادرش تعریف می کرد:
« همیشه به من سفارش می کرد که نماز را به جماعت ودر مسجد محله بخوانم. از آنجایی که مادر پیر و بیمارم نزد ما زندگی می کرد، جهت نگهداری از او به ناچار قادر به رفتن به مسجد نبودم ، اما او جهت حل این مشکل با برادرش قرار گذاشت که هر شب یکی از ما سه نفر وظیفه پرستاری را بعهده بگیرد و دو نفر دیگر از ثواب نماز جماعت بهره مند شند»
و سر انجام این دو کبوتر عاشق( شهیدان عبدالرحیم و عبدالکریم دزفولی ) دو رکعت عشق را تا لقای دوست قامت بستند.
قسمتی از وصیت نامه شهید گرانقدر عبدالرحیم دزفولی
ای امام و امت شریف و نجیب ایران بدانید که ما فقط برای نجات اسلام می جنگیم و هدفی جز پیروزی اسلام بر کفر نداریم و تا پیروزی نهایی سوگند یاد می کنیم که تا آخرین قطره خونمان و تا آخرین کلوله مان در راه پاک امام مستکم و استوار بمانیم.
اماما دعای خیرت را بدرقه راهمان نما تا بتوانیم در سنگر شهیدان بجنگیم و مقام باشیم.